یادداشت؛
قدمهای روشنِ شهیدان در سنندج
سنندج امروز در سکوتی آمیخته با احترام، چشمبهراه تشییع شهیدانی است که حضور دوبارهشان، روح شهر را به تپش وامیدارد؛ قدمهایی که حقیقتشان همچنان در دلها جاری است و بر شانههای مردم باز میگردند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «کردتودی»، در هوای امروز سنندج، خیابانها بوی قدمهایی را میدهند که سالها پیش بر خاک این شهر حک شدند؛ قدمهایی که نه از جنس رفتن، بلکه از جنس ماندناند، شهری که هر بار آفتاب از دامنه آبیدر بالا میآید، چیزی در عمق جانش به یاد میآورد که برخی نامها هرگز غروب نمیکنند.
امروز نیز، پیش از آنکه مراسم تشییع شهدا آغاز شود، نسیمی آرام از کوچهها عبور میکند و گویی هر برگ درختی، هر سنگفرشی، هر دیواری که سالهاست شاهد آمدوشد مردم بوده، زمزمهای دارد: «شهدا برگشتهاند، نه با تن، که با حقیقتی روشنتر از هر سپیده.»
سنندج بارها و بارها به خاطر دارد که چگونه سرمای کوهستان و گرمای تابستان، صدای گامهای مردانی را حمل میکرد که برای امنیت خانههای همین مردم از خود گذشتند.
امروز خیابانهای شهر دوباره خویشتن را آراستهاند تا از این قدمها استقبال کنند؛ قدمهایی که گرچه در تابوتی آرام گرفتهاند، اما هنوز حرارت حضورشان در سینه شهر موج میزند.
شهر آماده است که بار دیگر با احترام سر خم کند، همانگونه که در برابر آفتاب خم نمیشود، اما در برابر بزرگی، خود را کوچک میبیند.
در میدان آزادی، باد پرچمها را کمی شدیدتر از همیشه به حرکت درمیآورد؛ شاید به این امید که صدای لرزش آنها، صدای مردم را با خود همراه کند.
صدای مادرانی که چشم به راه چهره فرزندانشان نیستند، اما دلشان میخواهد پیش از آغاز مراسم، بار دیگر به این شهر بگویند: «اینها همان فرزندان تو هستند، همانهایی که بیهیچ ادعایی تو را دوست داشتند.»
صدای پدرانی که شاید سالهاست کمرشان خمیدهتر شده، اما رنجشان امروز از جنس غرور است نه اندوه؛ غروری که با هر گام مردم در مسیر تشییع بیشتر و بیشتر قد میکشد.
سنندج، در چنین روزهایی، چهرهای دیگر دارد، آرامتر است، عمیقتر نفس میکشد و کوههایش انگار به شهر نزدیکتر میشوند، تا مبادا آسمان صحنه بدرقه این شهدا را تنها بگذارد.
شهر میداند که هر شهید، تنها یک نام نیست؛ یک روایت است، روایتی که از دل خاک این شهر برخاسته، با مردمش زیسته و حالا دوباره به آغوش همان خاک برمیگردد؛ اما نه برای پایان، بلکه برای شروعی دیگر چراکه حضور شهدا، پایان نیست؛ نقطهای است که از آنجا امید ادامه مییابد، ایستادگی معنا میگیرد و امنیت رنگ میگیرد.
در سکوت پیش از مراسم، میتوان صدای رودخانهها را شنید که آرامتر جریان پیدا میکنند، گویی آنها نیز در این عزت شریکاند.
میتوان دید که از دور، چند پیرمرد کُرد با لباسهای محلیشان آرام قدم برمیدارند؛ در چهرهشان تاریخ، در چشمانشان احترام، و در کلامشان زمزمهای آرام: «ئهف رهوان نهمیرن…» این قدمها، ادامه همان قدمهاییاند که سالهاست در خاطره جمعی این شهر جا خوش کردهاند.
و چه زیباست که مردم سنندج، فارغ از هر رنگ و سلیقه و نگاه، زیر پرچم احترام به شهدا کنار هم قرار گرفتهاند.
امروز هیچ فاصلهای میان دلها نیست؛ همه از یک ریشهاند و آن ریشه، در خاکی است که شهدا برایش ایستادند. امروز، اگر کسی گوش جان بسپارد، میشنود که شهر با زبان خود میگوید: «بازگردید دلیران من، حتی اگر در تابوت باشید؛ حضورتان، زندگی را به شهر بازمیگرداند.»
تا ساعاتی دیگر، هنگامی که تابوتها بر دستان مردم بالا میرود، جادهها پر میشود از خاکی که زیر پای تشییعکنندگان بلند میشود؛ خاکی که نه غبار، بلکه برکتی عاشقانه است.
و آنگاه که مراسم آغاز شود، سنندج دیگر تنها یک شهر نخواهد بود؛ به آغوشی گسترده میماند که فرزندانش را با نهایت احترام بدرقه میکند.
در آن لحظه، همه گامها یکی میشوند، همه صداها در یک صدا حل میشوند، و همه دلها در یک ضربان میتپند؛ ضربانی که ادامه همان قدمهای شهداست.
شهدا امروز جسمشان بر دوش مردم سنندج است، اما حقیقتشان، همچنان پیشاپیش شهر قدم برمیدارد و حضورشان، نه برای چند ساعت مراسم، بلکه برای سالها امید، سالها آگاهی، سالها آرامش. امروز، سنندج بار دیگر ثابت میکند که حافظهاش بلندتر از خیابانهایش و زخمهایش عمیقتر از سکوت کوههایش نیست؛ زیرا تا وقتی نام شهدا در این شهر تکرار میشود، سنندج زنده است، بیدار است و استوار.
نویسنده: مهوش رحیمی فعال رسانهای
لینک کوتاه خبر
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!