
کردتودی گزارش میدهد؛
یاد مادری شهید با نوری بیپایان
در روزهای پرخطر انقلاب مادری به نام سیده آمنه حسینی با دلی پرایمان و ارادهای استوار در برابر ظلم ایستاد که نه تنها در دفاع از وطن بلکه به عنوان نخستین زن انقلابی امید را در دلها زنده کرد و شجاعت را با عمل خود تجسم بخشید.
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «کردتودی»، در دل کوههای سر به فلک کشیده اورامان، جایی که زندگی در لبخندهای مهربان و افکار پاک اهالی آن جریان دارد، داستانی از ایثار و فداکاری در دل یک زن بزرگوار نهفته شده است.
شهیده سیده آمنه حسینی زنی با ایمان راسخ و روحی پرشور، که در سال ۱۳۶۲ با دلیرانهترین شکل ممکن به دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی پرچمدار شد. وی نه تنها مادری دلسوز و مهربان برای فرزندانش بود، بلکه به عنوان یک فعال انقلابی با شجاعت تمام در برابر ظلم و بیعدالتی ایستاد.
امروز خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی کردتودی در گفتگو با پسر وی محمدطیب ادوایی فرصتی دست داد تا با جوانههای یاد مادرش آشنا شویم و از دریچه دل او، روح بزرگ و تلاشهای بیوقفه این مادر شهید را زنده کنیم.
این مصاحبه نه تنها مرور خاطرات تلخ و شیرین زندگی شهیده حسینی خواهد بود، بلکه میتواند چراغی باشد برای نسلهای آینده تا از آن درس بگیرند و در مسیر زندگی خود از نور ایمان و صداقت الهام گیرند.
بفرمایید مادر گرامیتان چه کسی بودند و چه ویژگیهای خاصی داشتند؟
مادرم شهیده سیّده آمنه حسینی فرزند سیّدمحمد و عایشه بودند. وی در تاریخ یکم فروردین ۱۳۳۲ در روستای سرپیر شهرستان سروآباد به دنیا آمدند و به دلیل شرایط زندگی بیسواد بودند، اما با این حال اندیشههای عمیق و بیداری داشتند که به ما منتقل کردند.
درباره زندگی شخصی و وضعیت تأهل مادرتان بگویید.
مادرم متاهل بودند و من، خواهران و برادرانم ثمرهٔ زندگی مشترک ایشان و پدرم، احمد ادوایی هستیم. ۵ فرزند دارند: دو پسر به نامهای عبدالرحمان، محمد طیب و سه دختر به نامهای حدیقه، فریده و جمیله. شغل مادرم خانهداری بود و تمام زندگیاش را وقف تربیت ما فرزندان کرد.
تاریخ شهادت مادرتان چه زمانی بود و در چه شرایطی شهید شدند؟
مادرم در تاریخ ۳۰ام تیر ۱۳۶۲ به مقام رفیع شهادت نائل آمدند. آن روز در پی یک درگیری بین نیروهای سپاه و گروهکهای ضدانقلاب در روستای سلین شهرستان سروآباد مادرم به شهادت رسید و این روز یکی از تلخترین روزهای زندگی ما بود.
میتوانید کمی از شخصیت و ویژگیهای مادرتان بگویید؟
مادرم اهل سخاوت و عبادت بودند و نماز و روزهاش هیچ وقت نمیافتاد و به شدت انقلابی و ظلمستیز بودند.
وی اولین زنی بود که در منطقه به استقبال رزمندگان اسلام رفت و شعارهای انقلابی را بر روی دیوار منزل ما مینوشت که سرنوشتی برای دشمنان انقلاب بود و مادرم آنقدر شجاعت داشت که به دشمنان که مسلح بودند فریاد نفرین سر میزد.
چه رویدادهایی از حمایت مادرتان از نیروهای رزمنده به یاد دارید؟
مادرم شهید محمدابراهیم همت را از بچگی میشناختند و وقتی فهمیدند که او میخواست از خانهمان به عنوان سنگر استفاده کند هیچ تردیدی نکردند. حتی در آن زمان که ترس و تهدیدات ضدانقلاب بسیار بالا بود خانه ما تبدیل به یک پایگاه مقاومت انقلاب شد. ضدانقلاب به مادرم پیشنهاد پول دادند ولی او شجاعانه و با قاطعیت آن را رد کرد و هرگز حضرت امام خمینی(ره) و انقلاب را رها نکرد و تا پای جان در کنار پدرم ایستاد.
آیا مادر شما شخصیت خاصی در روابط اجتماعی و زندگی فردی داشتند؟
مادرم با مردم با مهربانی و صداقت رفتار میکرد و به ما میآموخت که همۀ مردان مسلمان برادر و همۀ زنان مسلمان خواهرند و باید با هم احترام و محبت کنیم. به دیگران جداً احساس مسئولیت میکرد و از ریاکاری متنفر بود و همیشه میگفت: از این که اهل دروغ نیستم و با مردم به صداقت رفتار میکنم،گ بسیار آرامش دارم.
به چه نکاتی در زندگی شما تأکید میکردند؟
مادرم همیشه به ما میگفت: پسرم، من هیچ ادعایی ندارم، اما در این که تابع دستورات الهی هستم بسیار آرامش دارم از مرگ هیچ هراسی ندارم. او به ما میآموخت که در این دنیا به فکر آخرت خود باشیم و همیشه میگفت: دنیا فانی است، فرزندانم! دل کسی را نشکنید و به کسی جز خدا امید نبندید، این آموزهها در زندگی من تأثیر عمیقی گذاشته و همیشه در خاطر من خواهد ماند.
درباره فعالیتهای مذهبی و اجتماعی مادرتان چه اطلاعاتی دارید؟
مادرم هر سال برای شرکت در مراسم «پیرشالیار» به روستای سرپیر میرفت، این مراسم که در فصل زمستان برگزار میشود و شرایط آب و هوایی در اورامان بسیار سخت است با وجود برف و سرما، مادرم با عشق و اراده به این مراسم میرفت و همیشه میگفت که شرکت در این گونه برنامهها باعث نزدیکی به خداوند میشود و بعد از شرکت در این مراسم، با وجود اینکه خسته بودند هرگز از ابراز خستگی پرهیز میکردند و برعکس، از احساس شادی و انگیزهشان میگفتند.
آیا مادرتان نگرانی خاصی هم داشتند؟
بله، بزرگترین دغدغه مادرم نسبت به ما، عدم بیتوجهی به صله رحم بود و به ما تأکید میکرد که باید همواره به هم محبت کنید و یکدل و هماهنگ باشید و همیشه میگفت: محبت و احترام متقابل میتواند رشتۀ انس و الفت را در میان شما تقویت کند و موجب پیشرفت شما شود و به ما میآموخت که از هم دور نشویم و باید به یکدیگر اعتماد داشته باشیم.
روزی که مادرتان شهید شدند، جزییات این واقعه چه بود؟
روز ۳۰ تیر ۱۳۶۲ بود که گروهکهای ضدانقلاب بعد از شکست خوردن در درگیری با نیروهای سپاه، به روستای ما حمله کردند و آنها تصمیم گرفتند که انتقام شکست خود را از خانوادههای حامی انقلاب بگیرند. وقتی که به خانه ما حمله کردند، نارنجکی به داخل اتاق ما پرتاب کردند صدای انفجار و گرد و غبار همه جا را پر کرد هنگامی که گرد و خاک نشسته بود ما با خونسردی دربها را باز کرده و دیدیم که نارنجک دقیقاً کنار مادرم منفجر شده و او را شهید کرده است آن لحظه یکی از وحشتناکترین و دردناکترین لحظات زندگی ما بود.
آیا پیامی برای جامعه یا جوانان دارید؟
پیامی که دارم این است که ما باید یاد شهدای خود را فراموش نکنیم و افتخار کنیم به آنها. آنها با فداکاریهایشان راه را برای ما باز کردند و ما نسل امروز باید با همدلی و وحدت، ارزشهای آنها را ادامه دهیم و در دنیای امروز، تنها با علم و تحصیل میتوانیم بر مشکلات غلبه کنیم و باید فرزندانمان را به این سمت هدایت کنیم.
انتهای خبر/
لینک کوتاه خبر
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!