
مادر شهید بامدی عنوان کرد:
آخرین دیدار با فرزندم همزمان با جشن عروسی
در روزهایی که خانهای در تبوتاب برگزاری جشن عروسی بود، صدای گلوله و دسیسه اغتشاشگران، شادی را به داغی سنگین بدل کرد که مادر شهید روایتگر آن است.
به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «کردتودی»، شهدا چراغهای فروزانی هستند که با خون خود راه حقیقت را روشن کردهاند. آنان جان عزیز خویش را تقدیم امنیت و عزت ملت کردند و در تاریخ این سرزمین، نامشان بهعنوان الگوهای ماندگار ایثار و شجاعت ثبت شده است. هیچگاه نمیتوان ارزش فداکاری شهدا را در قالب واژهها گنجاند؛ اما یادشان در قلب مردم و در مسیر زندگی نسلهای آینده جاری است.
مادران شهدا، قهرمانان صبر و استقامتاند. آنان با تحمل داغ جگرسوز فرزند، پیامآور پایداری و ایمان شدهاند. در دیار کردستان، سرزمین مردمانی استوار و مؤمن، مادران شهید روایتگر رشادتهاییاند که نهتنها برای این خطه بلکه برای سراسر ایران، سرمایهای معنوی و ماندگار محسوب میشود.
در روزهایی که خانهای در تبوتاب برگزاری جشن عروسی بود، صدای گلوله و دسیسه اغتشاشگران، شادی را به داغی سنگین بدل کرد. اکنون مادر شهید غلامرضا بامدی، از صفا و ایمان فرزندی میگوید که زندگیاش در مسیر خدمت به وطن و دفاع از مردم معنا یافت.
لطفاً از دوران کودکی و نوجوانی شهید برایمان بگویید؛ چه ویژگیهایی در ایشان از همان سنین کم مشهود بود؟
از همان کودکی غلامرضا پسری آرام، مهربان و وظیفهشناس بود. آنقدر دوستداشتنی بود که جایگاهی خاص در دل همه داشت و گل سرسبد خانواده و فامیل به حساب میآمد. او نسبت به مسائل دینی حساس بود و از همان دوران ابتدایی، به مسجد میرفت و در مراسم مذهبی شرکت میکرد. شخصیت معنوی غلامرضا از همان روزها در فضای مسجد شکل گرفت. همیشه میگویم اگر گلی را درست پرورش بدهیم در آینده درختی تنومند خواهد شد؛ فرزند هم همینطور است. غلامرضا بهخاطر تربیت درست از کودکی، بعدها مایه افتخار ما و کشورش شد. در دوران نوجوانی نیز وارد بسیج شد و مسئولیتهای زیادی در مدرسه و محله بر عهده گرفت.
شهید بامدی چه جایگاهی در خانواده داشت و رابطهاش با شما و سایر اعضای خانواده چگونه بود؟
غلامرضا فرزند اول خانواده بود و جایگاه ویژهای داشت. گرچه همه فرزندان برای والدین عزیزند، اما او شخصیتی خاص داشت. تا ۲۵ سالگی حتی یکبار از او دروغ یا بیاحترامی ندیدم. بسیار مهربان و خوشاخلاق بود و هر جا میرفت، خاطرهای خوش به جا میگذاشت. احترام ویژهای برای بزرگترها قائل بود و در مأموریتهای طولانیمدت هم پیگیر حال خانواده میشد. حس مسئولیتپذیری بالایی داشت و همواره حامی خواهر و برادرانش بود. این ویژگیها باعث شده بود محبتش در دل همه زبانزد باشد.
چه چیزی باعث شد ایشان مسیر خدمت در نیروهای امنیتی و دفاع از وطن را انتخاب کنند؟
پدر غلامرضا جانباز جنگ تحمیلی است و برخی یادگارهای آن دوران همیشه در خانه بود. غلامرضا از کودکی با این وسایل آشنا شد و علاقهاش به کارهای نظامی از همانجا آغاز شد. همیشه اسباببازیهایش تفنگ و تانک بود. در ۱۵ سالگی بهعنوان مسئول پایگاه محله انتخاب شد و با شور و شوق لباس چریکی بسیج را بر تن کرد. علاقهاش به لباس نظامی به حدی بود که بارها میگفت «مامان ببین چقدر این لباس به من میآید.» بعد از دانشگاه هم با اعتقاد قلبی تصمیم گرفت به سپاه بپیوندد و مسیر خدمت به اسلام و میهن را انتخاب کرد؛ مسیری که سرانجام او را به شهادت رساند.
آخرین دیدار یا آخرین صحبتهایی که با فرزندتان داشتید، چه بود؟
آخرین دیدار ما روز جمعهای بود که غلامرضا مرخصی کوتاهی گرفته بود و به خانه آمد. آن روز با ظاهری مرتب و آراسته کنار ما نشست. در حال صحبت درباره تدارک عروسیاش بودیم و او با شادی میگفت بهزودی مرخصی خواهد گرفت تا به اهواز برود و مقدمات جشن را کامل کند. هیچکدام از ما نمیدانستیم آن جمعه آخرین دیدار ما با عزیزمان خواهد بود.
شما بهعنوان مادر شهید، هنگام شنیدن خبر شهادت فرزندتان چه احساسی داشتید؟
ابتدا گفتند غلامرضا زخمی شده و در اتاق عمل است. با آرامش به حضرت زهرا (س) توسل کردم و مطمئن بودم او سلامت برمیگردد. اما وقتی حقیقت شهادتش را شنیدم، لحظهای باور نکردم. در همان حال دستهایم را بالا بردم و گفتم: «خدایا شکرت، یا حضرت زهرا شهادت غلامرضایم را قبول کنید.» با اینکه همیشه فکر میکردم طاقت دوریاش را ندارم، در آن لحظه آرامش خاصی پیدا کردم؛ آرامشی که فقط از خداوند و ایمان میتوان گرفت.
مردم و همسایهها بعد از شهادت فرزندتان چه واکنشی داشتند؟
از همان شب اول همه همسایهها و دوستان به خانه ما آمدند تا تنها نباشیم. با وجود شرایط سخت آن روزها در سنندج، مردم خود را به ما رساندند. مادران دوستان غلامرضا تا صبح کنار ما بودند. همه از خاطرات خوش غلامرضا میگفتند و همراه ما اشک میریختند.
اگر بخواهید یک صفت بارز اخلاقی یا رفتاری شهید را به نسل جوان معرفی کنید، آن ویژگی چه خواهد بود؟
ایمان و صداقت. غلامرضا جوانی پاک و نجیب بود، نمازهایش را به موقع میخواند، روزهاش را میگرفت و به احکام پایبند بود. علاقه عمیقی به اهل بیت (ع) داشت و در مراسم مذهبی حضوری پررنگ داشت. سخنان رهبر معظم انقلاب را با دقت گوش میداد و به ولایت عشق میورزید. ایمان صادقانهاش بزرگترین ویژگی او بود.
امروز که به زندگی فرزندتان نگاه میکنید، بزرگترین افتخاری که برای شما بهجا گذاشتند چیست؟
غلامرضا همیشه برای من مایه افتخار بود؛ چه در زندگی و چه امروز با شهادتش. دیدن عکسها و یادگارهایش در مراسمها، شنیدن خاطراتش از زبان دوستان، و اینکه حتی مردم حاجتهای خود را با توسل به او گرفتهاند، همه افتخاری بزرگ برای من است. احساس نمیکنم از من دور شده باشد؛ بلکه حضورش را بیشتر از همیشه در کنار خود حس میکنم.
چه پیامی برای جوانان امروز دارید؟
همیشه در دعاهایم برای جوانان کشور از خداوند عاقبتبهخیری میخواهم. از آنان میخواهم زندگی شهدا را الگوی خود قرار دهند. اگر خاطرات و سبک زندگی شهدا به شکل فیلم یا داستان روایت شود، جوانان میبینند چه چیزهایی سبب عروج معنوی آنها شد. شهدا حتی پس از شهادت هم دست از هدایت برنمیدارند؛ آنها زندهاند و همراه ما.
اگر شهید بامدی امروز در کنار ما بودند، فکر میکنید چه پیامی برای نسل جدید داشتند؟
غلامرضا اگر زنده بود، نخستین کسی بود که برای دفاع از اسلام و مقابله با دشمنان در میدان حاضر میشد. او به جوانان اهمیت ویژهای میداد و حتی در دانشگاه، بیشترین تلاشش جذب جوانان اهل تسنن به بسیج بود. پیامی که امروز از او باقی مانده، ادامه دادن راه شهدا، پایبندی به ولایت فقیه و حفظ وحدت میان جوانان است.
شما بهعنوان مادر شهید، چه انتظاری از مسئولان و مردم دارید؟
بزرگترین دارایی هر انسان جان اوست. شهید همه هستیاش را فدای اسلام و امنیت مردم میکند. وظیفه ما این است که نگذاریم خون شهدا فراموش شود. مسئولان و مردم باید با رفتار و گفتار خود ادامهدهنده راه شهدا باشند و اجازه ندهند یادشان کمرنگ گردد.
انتهای خبر/
لینک کوتاه خبر
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!