
یادداشت؛
نبرد تاریخ با سایهها
سه هفته از تجاوز نظامی رژیم صهیونیستی به خاک ایران میگذرد؛ اما آنچه در دل این واقعه نهفته است، چیزی فراتر از شلیک موشک و پاسخ متقابل است.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «کردتودی»، سه هفته پس از اقدام نظامی رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران، ابعاد گوناگون این تجاوز همچنان مورد بحث ناظران سیاسی، نخبگان فرهنگی و تحلیلگران راهبردی است. این رخداد نه صرفاً یک عملیات نظامی محدود، بلکه نمونهای برجسته از نبرد دو نظام فکری و هویتی است: یکی ریشهدار، دیرپا و درونزا؛ دیگری بیریشه، بیثبات و وابسته.
از منظر تمدنی، این مواجهه، رویارویی دو منطق بنیادین در جهان معاصر است؛ ایران بهعنوان یک ملت-تمدن با عمق تاریخی، هویتی واحد و انسجام فرهنگی، در برابر رژیمی که در طول عمر کوتاه خود، نه موفق به تثبیت مشروعیت شده و نه توانسته انسجام اجتماعی درونی پدید آورد.
ایران، برخلاف بسیاری از واحدهای سیاسی نوظهور در منطقه، حاصل فرآیندهای دیرپای تمدنی است. این سرزمین نهتنها حامل زبان، دین، آداب و نهادهای تاریخی خاص خود است، بلکه توانسته در طول قرون، تنوع قومی و زبانی را در درون گفتمانی ملی و وحدتآفرین، هضم کند. پیوند مردمان ایران با این جغرافیا، پیوندی معنوی و ریشهدار است؛ رابطهای که در بزنگاهها به همبستگی و ایثار میانجامد.
در مقابل، رژیم صهیونیستی فاقد چنین بنیانی است. آنچه اسرائیل را گرد هم آورده، نه اشتراک در هویت، بلکه ترس مشترک، منفعت اقتصادی و پشتیبانی خارجی است. این امر، جامعه اسرائیل را به مجموعهای ناهمگون، متفرق و موقت بدل کرده است که در شرایط بحرانی، بیش از آنکه مقاومت کند، به دنبال راه فرار میگردد.
اسرائیل اگرچه از پشتوانه نظامی و حمایت بیچونوچرای برخی قدرتهای جهانی بهرهمند است، اما این قدرت سخت، نتوانسته برای آن مشروعیت اجتماعی یا تاریخی تولید کند. مردمانی که در سرزمینی اسکان داده شدهاند، بدون پیوند با خاک، حافظه تاریخی مشترک یا تعلق فرهنگی، در برابر اولین شوک امنیتی، دچار گسیختگی اجتماعی میشوند.
همین وضعیت را میتوان در رفتار شهروندان اسرائیل در زمان جنگ یا بحران مشاهده کرد. رشد آمار مهاجرت معکوس، افزایش تقاضای تابعیت دوم و برنامهریزی دولتها برای خروج اتباعشان از اراضی اشغالی، همه نشانههایی از فقدان وفاداری واقعی به جغرافیاست.
در سوی دیگر، ایران نشان داده که حتی در معرض شدیدترین فشارهای خارجی، ساختار اجتماعی و هویت ملی خود را حفظ میکند. ملت ایران، در طول قرون، بارها با تهاجمات نظامی، فشارهای اقتصادی و هجمههای فرهنگی مواجه بوده، اما همواره توانسته با اتکا به سرمایههای معنوی خود، از این گردنهها عبور کند.
تاریخ ایران، تاریخ مقاومت است؛ مقاومتی نه صرفاً مبتنی بر احساسات مقطعی، بلکه برخاسته از مفهومی عمیق به نام «تعلق تمدنی». از همین منظر است که ایرانیان نهتنها از خاک خود دفاع میکنند، بلکه از یک ایده، یک تاریخ و یک هویت دفاع میکنند.
اگر با عینک کلاننگر به ماجرا بنگریم، مسئله فراتر از نزاع دو بازیگر منطقهای است. ما با جدال دو نظم معنایی مواجهایم: یکی برآمده از بطن تاریخ، در تعامل با فرهنگ و دین، دیگری زاییده اراده قدرتهای استعماری که با ابزار نظامی و تبلیغاتی، به دنبال ساختن مشروعیتی مصنوعی است.
به تعبیر برخی متفکران از جمله ابنخلدون، تمدنها نه با غلبه صرف نظامی، بلکه با اتکا به "عصبیت"، یعنی انسجام درونی و پیوند اجتماعی، به حیات خود ادامه میدهند. در این معنا، ایران دارای عصبیتی تاریخی است که جامعه را در لحظات دشوار، همبسته نگه میدارد، اما اسرائیل، فاقد چنین پیوندی، در برابر هر بحران، به سمت فرسایش مشروعیت و گسیختگی میرود.
در نهایت، باید این تقابل را نه یک جنگ محدود، بلکه تبلور یک نبرد تمدنی در نظر گرفت؛ آزمونی برای نظم جهانی که در آن، ملتهایی با پشتوانههای فرهنگی و تاریخی، در برابر پروژههایی قرار گرفتهاند که بر مبنای ارادههای سیاسی و منافع گذرا ساخته شدهاند.
تجاوز اخیر رژیم صهیونیستی، بیش از آنکه نشانه اقتدار باشد، بیانگر هراس از ثبات تمدنی جمهوری اسلامی ایران است. در برابر کشوری که مردمش با تاریخ، هویت و سرزمینشان پیوندی عمیق دارند، صرف ابزار نظامی و حمایت خارجی، نمیتواند بنیانی پایدار ایجاد کند.
در این میان، ایران بار دیگر اثبات کرد که در برابر بحرانها، نهتنها از پا نمیافتد، بلکه به بازتعریف و تقویت موقعیت تمدنی خود میپردازد. این همان نقطهای است که پروژههای بیریشه نمیتوانند به آن دست یابند.
نویسنده: بهار محمدی
لینک کوتاه خبر
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!