
یادداشت؛
کردستان سینمای پنهان ایران
در دل طبیعت بکر و نفسگیرِ فرهنگِ کهن کردستان، در دل کوههای سر به فلک کشیده غرب ایران، جایی که باد از میان درختان بلوط قدیمی میگذرد و صدای نینوازی در دل درهها کردستان طنینانداز میشود.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «کردتودی»، داستانی ناگفته از سینمای ایران رقم میخورد به نام کردستان، استانی که گاه بهعنوان «قلب طبیعت ایران» شناخته میشود، تنها خانهٔ مردمانی با قلبِ سخاوتمند و فرهنگی غنی نیست؛ بلکه زمینی است پر از تصاویر سینماییِ نشسته روی سنگهای رودخانه، در میان چشمههای جوشان و در سایهٔ قلعههای تاریخی که هنوز داستانهایشان به نمایش درنیامده است.
تاکنون سینمای ایران بیشتر به تهران، اصفهان یا خوزستان محدود شده، اما کردستان با تمام زیباییهایش، همچنان در حاشیهٔ لوکیشنهای محبوب سینمایی مانده است، حال سؤال اینجاست آیا این منطقه، با تمام پتانسیلِ هنری و طبیعیاش، واقعاً فقط یک فضای گذرا برای مستندهای تلویزیونی است؟ یا میتواند صحنهٔ اصلیِ فیلمهایی باشد که داستانِ اصالت، مقاومت و عشق به زمین را روایت میکنند؟
در میان تمام آثاری که تاکنون در یا دربارهٔ کردستان ساخته شده «سنجرخان» بهعنوان اولین سریال تاریخی - اکشنِ ایرانی که عمدتاً در لوکیشنهای واقعی کردستان فیلمبرداری شده، جایگاه منحصربهفردی دارد؛ این سریال با کارگردانی سیروس مرتضوی و تهیهکنندگی محمدحسین مهدویان، داستانِ سنجرخان، فرمانده کُرِ میانهروی قیام ۱۳۳۲ کردستان را روایت میکند؛ شخصیتی که در تاریخ معاصر ایران، بهعنوان نمادی از مقاومتِ سیاسی و فرهنگی کردستان شناخته میشود.
اما آنچه «سنجرخان» را از سایر آثار متمایز میکند، فیلمبرداری گسترده در مناطق طبیعی و تاریخی کردستان است، تیم تولید این سریال، برخلاف بسیاری از تولیدات تلویزیونی که از دکورهای استودیویی استفاده میکنند، به جایگاههای واقعی کردستان سفر کردند و صحنههای حماسی و نظامی داستان را در میانکوهها، درهها و روستاهای این استان ثبت کردند.
این استفاده از لوکیشنهای واقعی، نهتنها به سریال اعتبار بصری و تاریخی بخشیده، بلکه به کردستان بهعنوان یک فضای سینمایی جدی اعتبار داده است.
در سال ۱۳۹۸ فیلم «لایق نیستی» به کارگردانی محسن ماهینی، یکی از اولین تلاشهای جدی برای نمایشِ جهانِ درونِ کردستان از طریق لنز سینما بود، این اثر نه بهعنوان یک گزارش اجتماعی خشک، بلکه به شکلی دراماتیک و نفسگیر، زندگی زنی جوان کرد را در فضایی سخت و سنتی روایت میکند.
فیلمبرداری آن عمدتاً در سنندج و برخی از روستاهای اطراف این شهر انجام شده است؛ جایی که خیابانهای سنگفرش، خانههای گِلی و صدای گفتگوهای کردی در پسزمینه، فضایی واقعی و بدون تمثیل ایجاد میکنند.
«لایق نیستی» تنها یک فیلم نیست؛ یک فریاد ساکت از زنانی است که در میان سنت و مدرنیته نفس میکشند و کردستان در اینجا نه فقط لوکیشن، بلکه یک شخصیت اصلی با تمام شرایط اجتماعی و فرهنگیاش است.
اما کردستان فقط زمینهٔ نمایش نیست، طبیعت آن از «درهٔ ایوان» در ماریوان تا جنگلهای دیواندره، صحنههایی دارد که گویی از فیلمنامههای سبک بیرون آمدهاند، درهٔ ایوان، با صخرههای آهکیِ سفید و رودخانهای که میانکوه میگذرد، صحنهای است که میتواند محل داستانهای اسطورهای، ماجراجوییهای تاریخی یا حتی سریالهای طبیعتگردی باشد.
در اینجا هر سنگ، هر درخت و هر نفسِ باد، داستانی دارد، اما تاکنون تنها چند برنامهٔ تلویزیونی مانند «راه سبز» توانستهاند بخشی از این زیبایی را به نمایش بگذارند، این برنامه با سفر به مناطقی مانند «بیجار، بانه و دهگلان»، نهتنها طبیعت را نشان میدهد، بلکه با مردم آشنا میشود، کشاورزانی که صبحها زیر نور طلوع خورشید به مزرعه میروند، زنانی که دستبند میبافند، پیرمردانی که با چوبِ نی، داستانهای گذشته را زنده نگه میدارند.
شخصیت مردم کردستان، در واقع، همان چیزی است که این منطقه را به لوکیشنی منحصربهفرد تبدیل میکند، آنها مردمی هستند با قلبی گرم، زبانی شاعرانه و حافظهای تاریخی، زبان کردی، با لهجهٔ سورانی و کرمانجی، خودش یک موسیقی است و این موسیقی، در فیلمهایی که از کردستان الهام میگیرند، باید صدای اصلی باشد، نه فقط بهعنوان صدای پسزمینه، بلکه بهعنوان بخشی از داستان، متأسفانه بیشتر آثاری که به مناطق کردنشین اشاره دارند، از زبان فارسی استفاده میکنند و هویت زبانی منطقه را نادیده میگیرند.
اما در فیلمهای مستند و کوتاه دانشجویی که گاه در جشنوارههای داخلی نمایش داده میشوند، شاهد رویکردی متفاوت هستیم، جایی که یک پیرزن کرد در «روستای بابارشان» داستان جنگ و مهاجرت را به زبان مادری خود تعریف میکند، یا یک جوان در «سروآباد» با دوربین صحبت میکند و دربارهٔ رؤیای تحصیل و ماندن در زادگاهش میگوید.
اما چرا تاکنون کردستان به یک «سینمای پنهان» تبدیل شده؟ پاسخ در پیچیدگیهایی نهفته است، دسترسی محدود به برخی مناطق مرزی، کمبود زیرساختهای فنی، و شاید مهمتر از همه، نگاه کلیشهای به مناطق مرکزی کشور بهعنوان تنها مراکز «فرهنگی و سینمایی» است.
درحالیکه کردستان، با قلعهٔ «سنگی سنجاب» در دامنه کوه، یا «غارهای طبیعی کردستان»، صحنههایی دارد که میتواند رقیبِ تالارهای تاریخی اصفهان یا بلوارهای تهران باشد.
امروز بارونق فیلمهای مستقل و جشنوارههای ملی، فرصتی طلایی برای «کشفِ مجدد» کردستان در نقش یک استودیوی طبیعی بیکران فراهم شده است، کردستان نهتنها میتواند صحنهٔ درامهای اجتماعی باشد، بلکه میتواند خانهٔ سریالهای تاریخی، مستندهای محیطزیستی و حتی فیلمهای ماجراجویی باشد.
کافی است نگاهی جدید، بدون پیشداوری و با احترام به هویت بومی، به این سرزمین داشته باشیم، سینمای ایران نیاز به تنوع دارد و کردستان، با تمام نفسگیریاش، منتظر است تا روی پرده نمایش بیاید، نه بهعنوان یک «منطقهٔ دورافتاده»، بلکه بهعنوان یکی از زیباترین و اصیلترین چهرههای فرهنگ و طبیعت ایران است.
اگر بخواهیم به سریال جذاب و کوردی «نونخ» هم اشاره داشته باشیم، باید گفت که این سریال مردمپسند و کوردی نیز متأسفانه خارج از استان کردستان فیلمبرداری شده است و عملاً از گویش منطقه کرمانشاه استفاده کرده است که تفاوت زیادی با کردستان دارد.
با اینکه بسیاری از بازیگران معروف این سریال در کردستان و بیجار زندگی میکنند، باید گفت کردستان هنوز در فاصله زیادی با واقعیت نمایشی دارد و تنها میتوان به جشنوارههای تئاتر استانی اشاره کرد که آن هم در یکی ۲ سال اخیر موردتوجه قرار گرفته است.
نویسنده: سید محمد صابر سبحانی فعال رسانهای
لینک کوتاه خبر
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!