حالت تاریک
یکشنبه, 16 شهریور 1404
آیا مایل به نصب وب اپلیکیشن پایگاه خبری تحلیلی کردتودی هستید؟
چهرهٔ بین‌المللی و پر افتخار عکاسی کردستان
«کُردتودی» گزارش می‌دهد؛

چهرهٔ بین‌المللی و پر افتخار عکاسی کردستان

متولد شب یلدا سال ۱۳۴۰ در بیجار، جایی که نفس‌ها در هوا یخ می‌زند و خاطره‌ها در قالی می‌تنند، کودکی به دنیا آمد که روزی با لنز دوربینش، دمای کردستان نه با دماسنج، بلکه با احساس و هنرمندی را برای جهان اندازه‌گیری کرد.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «کردتودی»، در جغرافیایی که برف بلندتر از سکوت مردمش می‌بارد و رنگ‌ها نه در پالت نقاشی، بلکه در چین‌های قالی مادران کُرد متولد می‌شوند، مردی ایستاده است که با دوربینش، نه فقط عکس گرفته، که تاریخ را ثبت کرده، نفس‌های خاموش کردستان را به زبان جهان ترجمه کرده است.

او جمشید فرجوند فردا است، هنرمندی که از دل بیجار، سردترین شهر ایران، گرم‌ترین تصاویر انسانی را به جهان هدیه داده؛ مردی که با وجود ۴۰۰ جایزهٔ بین‌المللی، هنوز منتظر یک نگاه رسمی از خانه‌اش است.

این ماجرا، داستان یک عکاس نیست، این روایتی است از وفاداری به ریشه، از مقاومت هنری در برابر فراموشی و از عشقی که حتی در سکوت هم فریاد می‌زند.

جمشید فرجوند فردا، نقاشی که به عکاسی پناه برد تا درد خاکش را ثبت کند، فیلم‌سازی که جایزه‌های جهانی گرفت؛ اما در خانه‌اش ناشناخته ماند، نویسنده‌ای که کتابش را «شه‌به‌نگی» نامید، چون می‌دانست پس از هر بارانِ سخت، رنگین‌کمانِ امید باید طلوع کند.

او نه قهرمانی است که مدال‌هایش را به سینه می‌سپارد، بلکه شاهدی است که با هنرش، از آن‌هایی دفاع می‌کند که صدایشان را نشنیده‌اند، در گفتگو با استاد جمشید فرجوند فردا به بخش‌های مختلف زندگی از هنرمند بیجاری پرداخته‌ایم.

استاد جمشید فرجوند فردا هنرمند چندوجهی، عکاس مستند اجتماعی، نقاش، فیلم‌ساز و خوشنویس، متولد شب یلدا ۱۳۴۰ در بیجار، دانش‌آموختهٔ رشتهٔ نقاشی از دانشگاه هنر تهران، دارندهٔ نشان درجهٔ دو هنری و کارشناسی ارشد عکاسی، و صاحب بیش از ۴۰۰ جایزهٔ ملی و بین‌المللی است.

کردتودی: در مسیر هنری، چالش‌ها و الهام‌هایتان را بفرمایید و چه چیزی شما را از نقاشی به سمت عکاسی و سپس سینما سوق داد؟

هنرمند بیجاری جمشید فرجوند فردا: این مسیر، مسیری طبیعی بود، نه برنامه‌ریزی‌شده، من از کودکی در معرض هنر بودم و مادرم زنی بود با دستان طلایی مثل تمام مادرها و البته هنرمند؛ قالی‌بافی می‌کرد و گل‌هایی می‌بافت که برای من الهام‌بخش بودند.

همان گل‌ها بودند که بعداً گفتم، «بزرگ‌ترین معلم و استادم گل‌های قالی مادرم بودند».  

نقاشی را در دانشگاه هنر تهران آموختم، اما عکاسی به‌عنوان ابزاری برای ثبت واقعیت‌های اجتماعی و فرهنگی کردستان، خودش را تحمیل کرد.

عکاسی مستند برای من فقط هنر نبود، بلکه رسالتی بود برای ثبت هویت، درد، شادی و زیبایی‌های منطقه‌ای که جهان کمتر آن را دیده بود.

کردتودی: جالب است که شما هم‌زمان در حوزه‌های مختلفی فعالیت دارید، عکاسی، نقاشی، فیلم‌سازی، حتی خوشنویسی. چطور این رشته‌ها را در کنار هم مدیریت می‌کنید؟ آیا یکی از آن‌ها بر دیگری تأثیر می‌گذارد؟

هنرمند بیجاری استاد جمشید: کاملاً، همهٔ این رشته‌ها در هم تنیده‌اند، نقاشی به من کمک کرد تا کادر را ببینم، خوشنویسی به من احترام به خط و فرم آموخت و فیلم‌سازی، ترکیبی از همهٔ این‌ها است.

همراه با زمان و صدا، من هرگز یک رشته را از دیگری جدا نمی‌کنم، حتی فوتبال، که در جوانی در تیم‌های شاهین، نامی و کشاورز بیجار بازی می‌کردم، به من انضباط و کار تیمی آموخت که در هنر هم کاربرد دارد.

کردتودی: در مورد فعالیت‌های بین‌المللی‌تان؛ شما مدال‌های طلای FIAP و اتحادیهٔ عکاسان آمریکا را دریافت کرده‌اید، عکاس برتر جهان اسلام شناخته شده‌اید و در سازمان ملل و آکادمی هنر لندن مورد تقدیر قرار گرفته‌اید، چه حسی داشت که در چنین سطوحی نمایندهٔ کردستان و ایران باشید؟

استاد جمشید فرجوند فردا: احساس غرور می‌کردم، اما در عین حال غم‌انگیز بود، چرا؟ چون در طول سی سال خدمتم، حتی هنگام دریافت جوایز جهانی، مسئولان داخلی چشم بر من بستند.

نه حمایتی، نه تقدیری، این برایم سوال بود چرا وقتی جهان به کار ما احترام می‌گذارد در خانه‌مان نادیده گرفته می‌شویم؟ امیدوارم برای جوانان مستعد کاری کنند، آن‌ها نباید مثل من، با وجود تمام افتخارات، در سکوت و فراموشی بمانند.

کردتودی: کتاب «شه‌به‌نگی کوردستان» یا همان «رنگین‌کمان کردستان» یکی از مهم‌ترین آثار شماست، این کتاب چه روایتی را نقل می‌کند و چرا این عنوان را انتخاب کردید؟

استاد فرجوند فردا: «شه‌به‌نگی» در کردی به معنای رنگین‌کمان است، نماد امید پس از باران، این کتاب گزیده‌ای از ده‌ها سال عکاسی مستند در کردستان است.

از مراسم عروسی تا عزاداری، از کارگران معدن تا مادران روستایی، از کودکان برفی تا پیرمردان داستان‌گو، هر عکس یک فصل از زندگی است، گاه غم‌انگیز، گاه شاد، همیشه انسانی است.

پنج جلد دیگر هم آمادهٔ چاپ هستند، امیدوارم روزی بتوانم آن‌ها را منتشر کنم و صدای این منطقه را بلندتر کنم.

کردتودی: اگر بخواهید به جوانان هنرمند کردستان و ایران پیامی بدهید، چه می‌فرمایید؟

استاد فرجوند فردا: دو چیز، اول، وفادار به ریشه‌هایتان باشید، بزرگ‌ترین آثار از عمق فرهنگ و خاک زادگاهتان متولد می‌شوند.  

دوم، هرگز از تلاش دست نکشید، حتی اگر در ابتدا کسی شما را نبیند، من سی سال در سکوت کار کردم، اما هنر خودش راهش را پیدا می‌کند و درخواستی دارم از مسئولان، به جوانان مستعد فرصت دهید، آن‌ها گنجینه‌های این سرزمین هستند.

کردتودی: عکس «شاماران» شما نه یک تصویر ساده، بلکه یک «متن نیمه‌باز» است، چرا شاماران؟ چرا امروز؟

استاد فرجوند فردا: چون شاماران، نه یک اسطورهٔ مرده، که یک «حضور زنده» است، در نفس زنان کُرد، در خمیر نان مادران، در آواز پیرزن‌هایی که هنوز در کوچه‌های بیجار، داستان‌هایی را با صدای لرزان تعریف می‌کنند که نه کتابی ثبت کرده، نه موزه‌ای نگه داشته.  
من شاماران را انتخاب کردم.

چون او «زنِ دانایی» است که نه با شمشیر، که با سکوت حکمرانی می‌کند، نه با فرمان، که با نگاه در جامعه‌ای که زن را می‌خواهند در نقش «عروس» یا «مادر» محدود کنند، شاماران یادآوری می‌کند، زن، می‌تواند «نگهبان رازها» باشد، نه فقط رازهای طبیعت، که رازهای تاریخ، فرهنگ، و آینده است

کردتودی: در این عکس، زن جوان در کنار پارچه‌ای ایستاده که شاماران را به تصویر می‌کشد، اما پشت سرش، نقاشی عروس و داماد «وارونه» آویزان است، این وارونگی، برای بسیاری بیننده، نخستین نقطهٔ تکان‌دهنده است، آیا این یک اعتراض بود؟ یا یک سؤال؟

استاد جمشید فرجوند فردا: من با دوربینم، می‌خواهم بپرسم «چرا هنوز عروسی را تنها در چارچوب مراسم، جهیزیه و نقش ثانویه تعریف می‌کنیم؟» این وارونگی، نه نفیِ سنت است، که «تکان دادن» آن، مثل وقتی که کتابی را وارونه می‌کنی تا ببینی آیا واقعاً خوانده‌ایدش، یا فقط جلدش را دیده‌اید.

از نگاه بارت، من این «اسطورهٔ ازدواج» را از درونِ خودش به چالش کشیدم، نه با حذف، که با «جابه‌جایی» وقتی عروس و داماد وارونه می‌شوند، دیگر قهرمان داستان نیستند، تبدیل به «نشانه‌ای برای بازتفسیر» می‌شوند.

کردتودی: دختر بچه‌ای که در پس‌زمینه، نشسته و به دوردست‌ها خیره شده، حضورش ساکت است، اما حجم معنایی‌اش غول‌پیکر، چرا او را در حاشیه قرار دادید؟

استاد فرجوند فردا: چون آینده همیشه در حاشیهٔ حال متولد می‌شود، او هنوز در دام گفتمان نیفتاده، نه مجبور است عروس شود، نه مجبور است مادر شود، نه حتی مجبور است «زن کُرد» را به شکلی که ما تعریفش کرده‌ایم، بازتولید کند، از نگاه فوکو، او در فضایی بینابینی است، جایی که قدرت هنوز نوشته‌اش را روی پیشانی‌اش نکشیده است.

اما نگاهش به دوردست‌ها است، این نگاه نه بی‌تفاوتی است، که انتظار، انتظار برای انتخاب، انتظار برای تغییر، انتظار برای اینکه ببیند زن جوانِ پیش رویش، چه میراثی را به او تحویل می‌دهد، میراثِ نقش‌های ثابت؟ یا میراثِ شاماران، زنی که رازها را می‌داند و می‌تواند آن‌ها را بازنویسی کند؟

کردتودی: از نظر زیبا شناختی، تضاد رنگ‌ها، لباس زن جوان در برابر دیوار گلی و پارچه‌های مات، چشم را به سمت او می‌کشاند، اما نور، نور در این عکس نقشی فراتر از روشنایی دارد، چه نقشی؟

استاد فرجوند فردا: نور در اینجا، «زمان» را مجسم می‌کند؛ نور طبیعی که از پنجره می‌آید، نه فقط فضا را می‌سازد، که «لایه‌های زمانی» را روشن می‌کند؛ گذشته «شاماران»، حال «زن جوان»، آینده «دختر بچه»، این نور مانند دستانی نامرئی است که این سه را به هم گره می‌زند، نه برای یکدست کردن، که برای گفتگو است.

همان‌طور که بارت می‌گوید، لذتِ متن، در تضادهاست و من در این عکس، لذتِ بصری را با تنشِ معنایی پیوند زدم. تضاد رنگ، تضاد موقعیت، تضاد زمان همه برای ایجاد «لذتِ فکری» در بیننده است.

کردتودی: در نهایت، این عکس را به کجا می‌خواهید برسانید؟ چه کسی باید آن را ببیند؟

استاد جمشید فرجوند فردا: اول، دختران کُرد باید آن را ببینند، تا بدانند ریشه‌هایشان نه در نقش‌های تعیین‌شده، که در اسطوره‌هایی است که زن را الهه، دانشمند، و نگهبان تاریخ می‌داند.

دوم «جامعهٔ جهانی» تا بداند کُردستان، نه فقط منطقه‌ای از درگیری و سکوت، که منبعی از اسطوره‌های زنده و فکرِ زنانهٔ عمیق است.  
سوم «مسئولان فرهنگی»، تا ببینند هنر مستند، نه برای تمجید از گذشته، که برای پرسیدن از آینده است، من با این عکس، شاماران را از اسطوره بیرون آوردم تا در قلب واقعیت، نفس بکشد.

کردتودی: شاید تنها کسی که می‌تواند رازهای شاماران را واقعاً بشنود، همان دختر بچه‌ای باشد که هنوز در حاشیه نشسته و هنوز تصمیم نگرفته که نقشی را که برایش نوشته‌اند، بازی کند یا بازنویسی کند، درست است؟

استاد جمشید فرجوند فردا: بله شاید و شاید هم نه، «هنر، زبانی است که مرز نمی‌شناسد، فقط نیاز به قلبی دارد که بتواند آن را بفهمد».

انتهای خبر/

لینک کوتاه خبر

نظر / پاسخ از

  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!