حالت تاریک
یکشنبه, 19 مرداد 1404
آیا مایل به نصب وب اپلیکیشن پایگاه خبری تحلیلی کردتودی هستید؟
خدمت به انقلاب، ادامه راه شهیدان است
همسر شهید منصور محمدی:

خدمت به انقلاب، ادامه راه شهیدان است

همسر شهید منصور محمدی تأکید کرد که ادامه دادن راه شهیدان و خدمت به انقلاب اسلامی، مسئولیتی بزرگ و همیشگی است که باید با اقتدار و پایمردی انجام شود.

به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «کردتودی»، مقام شامخ شهدا به جایگاه والایی که شهدا در نزد خداوند و در فرهنگ و تاریخ یک ملت دارند، اشاره دارد، شهدا کسانی هستند که جان خود را در راه عقیده، وطن و ارزش‌های انسانی فدا می‌کنند و این فداکاری آنها در اسلام و سایر ادیان جایگاه ویژه‌ای دارد.

سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند، سلام بر شهدا

آنچه می‌خوانید، گفتگو با شیرزنی است که پس از گذشت ده‌ها سال از شهادت همسرش راهش را همواره و بااقتدار ادامه می‌دهد.

 منصور محمدی در سال ۱۳۴۲ در شهر بلبان‌آباد در خانواده متدین به دنیا آمد و در همان شهر تحصیلات ابتدایی تا دوران دبیرستان را با کسب مدرک دیپلم به اتمام می‌رساند، منصوری محمدی باذوق و علاقه وافر به انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران وارد سپاه می‌شود و برای دفاع از مردم و آب و خاکش در شهرستان مرزی بانه مشغول به خدمت می‌شود.

پایگاه خبری تحلیلی کردتودی در ادامه توجه خوانندگان محترم را به گفتگوی جذاب، جلب می‌نماید.

کردتودی: لطفاً خودتان را معرفی بفرمایید؟

به نام خدا من آمنه محمدی همسر شهید منصور محمدی هستم.

کردتودی: چه زمانی ازدواج کردید؟

ازدواجم با شهید محمدی در سال ۱۳۶۳ بود، در مدت ۴ سال زندگی مشترکی که داشتیم، ثمرهٔ ازدواج ما، ۵ فرزند بود، شهید محمدی باوجوداینکه مدام به جبهه می‌رفتند، اما در تربیت فرزندان خیلی جدیت داشتند، گاهی که بچه‌ها خلافی می‌کردند و من با ایشان تندی می‌کردم، هیچ‌وقت طرف بچه‌ها را نمی‌گرفت.

 حتی اگر من اشتباه می‌کردم، پیش آن‌ها چیزی نمی‌گفت، در سرفرصت به من تذکر می‌داد، همیشه در نبودشان و وقتی که در جنگ بودند، این نکته را به من یادآوری می‌کردند که نگذارید، بچه‌ها نبود من را حس کنند، عشق به خاک و وطن و دفاع از ناموس و عزت وطن در چشمان همسرم موج می‌زد.

کردتودی: شهید را از نظر اخلاقی چگونه فردی می‌دیدید؟

دیگران به نوع زندگی باصفا و صمیمیتی که داشتیم غبطه می‌خوردند، همسرم در مهمان‌نوازی و همسرداری واقعاً نمونه بودند، هرگاه که زمان مرخصی منزل تشریف داشتند و مهمان به منزل می‌آمد، چه مهمان شناس می‌بود و چه ناشناس، نه‌تنها ناراحت نمی‌شدند، بلکه خیلی خوشحال هم می‌شدند.

مهم این بود که مهمان از هم‌نشینی با همسرم لذت می‌برد، بسیار فردی خوش‌رو و آرام و متین بودند، در برخورد با دیگران، بسیار مردم‌دار و خوش‌اخلاق بودند، در مدت چهار سال زندگی مشترک اصلاً در ایشان من عصبانیتی ندیدم، با فرزندان بسیار مهربان بود و شوخی می‌کرد، ارادت و بسیار دوستی وصف‌ناپذیری با شهید حاج هوشنگ ورمقانی داشتند، به حلال و حرام مقید بودند و آن را رعایت می‌کردند. عاشق امام و انقلاب بود.

کردتودی: توجه ایشان به قرآن و نماز چگونه بود؟

هر موقع که من قرآن می‌خواندم، کنارم می‌نشست و قرآن می‌خواند و از من اجازه می‌گرفت که چند آیه را هم او بخواند، به‌قدری با معنویت می‌خواند که لذت می‌بردم، هیچ‌وقت ندیدم نمازشان قضا شود، همیشه یادآوری می‌کردند که خداوند کسانی را که از خواب صبح می‌گذرند و برای رضای خداوند نماز می‌خوانند و قیام می‌کنند، دوست دارد.

هرگاه از ایشان می‌پرسیدم چرا آن همه نماز می‌خوانی؟! ایشان در جواب می‌گفتند که نماز صبح موردقبول درگاه حق است و خداوند نماز صبح را دوست دارد و هرکسی برای نماز صبح قیام کند، خداوند دعاهایش را مستجاب می‌کند، من نیز برای پدر و مادرم نماز می‌خوانم و دعای خیر می‌کنم.

کردتودی: ایشان به شما نمی‌گفتند به چه علت به جبهه می‌روند؟

چرا که نه هزاران بار با چشمان گریان برایم گفته‌اند که دلیل رفتن به جبهه چه بوده است، همیشه با چشمانی اشک‌بار می‌گفتند، شرم بر من باد که خانه بمانم و از وطن و خاک و دینم دفاع نکنم، درحالی‌که نوهٔ سید و سالارم امام حسین (ع) در راه آزادگی و مردانگی جان شیرینش را فدا کردند.

 از همان بار اولی که به جبهه رفتند با شهید حاج هوشنگ ورمقانی آشنا شدند، چند بار موقع برگشتن حاج هوشنگ را نیز به همراه به منزل آوردند، شهید ورمقانی بسیار متواضع و خاکی بودند، اول که به منزل مشرف شدند، به همسرم گفتم که ایشان کی هستند و همسرم از حاج هوشنگ تعریف بسیار کردند، گفتم مگر می‌شود، فرمانده بود و آن‌قدر متواضع و خاکی بود؟!

در بار اول اعزام به جبهه علاقه عجیبی داشتند، همیشه از حال‌ و هوای جبهه برایم تعریف می‌کرد، طوری اتفاقات را بر سرزبان می‌آورد و برایم بیان می‌کرد که من نیز دوست داشتم، ببینم این جبهه‌ای که همسرم آن‌قدر از آن سخن می‌گوید، کجاست؛ 

کردتودی: شما رضایت داشتید که ایشان به جبهه بروند؟

تصمیم همسرم برای دفاع از خاک و وطنش جدی بود، در ضمن با وصفی که از امام حسین (ع) و یارانش داشتند، من نمی‌توانستم برای جلوگیری ایشان برای اعزام به جبهه مخالفت کنم، از شما چه پنهان، من نیز با این اوصاف دوست داشتم به جبهه بروم و در کنار همسرم و پابه‌پای سایر زنان شیردل برای مملکتم خدمت کنم.

کردتودی: ایشان معمولاً با چه کسانی در ارتباط بود و دوستانش چه کسانی بودند؟

 بهترین دوست و یار باوفا و همیشگی شهید محمدی، حاج هوشنگ ورمقانی بودند که همسرم در طول خدمت و جبهه، چندین بار ایشان را به منزل آوردند، دوستی این دو شهید، در دهگلان زبانزد مردم بود، برای خیلی‌ها عجیب بود که یک فرمانده آن‌قدر برای نیروهایش ارزش قائل می‌شود و شب و روزش را در منزل سربازانش سپری می‌کند.

 همیشه این نکته را به شهید محمدی، زمانی که در منزل بودند، یادآوری می‌کردند که ما همه سرباز وطن و گوش‌به‌فرمان رهبری هستیم، برای انقلاب خون می‌دهیم، اما خاک را یک وجب به دست دشمن نخواهیم داد، اکثر دوستان شهید محمدی، افرادی مذهبی بودند.

کردتودی: همسرتان در کارهای خانه، شما را یاری می‌کردند؟

خدایی اگر واقعیت را بگویم، از وقتی که پایشان را به منزل می‌گذاشتند تا زمانی که راهی جبهه می‌شدند، اجازه نمی‌دادند که دست به سیاه‌وسفید بزنم، اصلاً زندگی ما با عشق و علاقه شروع شد، همسرم بسیار، عاشق همسر و زندگی‌اش بود، با اینکه تکیه‌گاهم را ازدست‌داده‌ام، اما خداوند را شاکرم که همسرم، علاوه بر عشق زمینی، عشق آسمانی هم داشت و برایش جانش را فدا کرد.

کردتودی: در نبود ایشان وقتی برمی‌گشتند شما چه می‌کردید؟

یک‌بار حدود سه ماهی از ما دور بودند وقتی برگشتند من قیافه حق‌به‌جانبی گرفتم، همسرم گفت: شما اگر می‌شود دلتان را بگذارید پیش آن خانم‌هایی که از اولین روز جنگ همسرانشان مفقود شده و از آنها خبری ندارند. گفتم: اگر نخواهم بگذارم باید چه‌کار کنم؟ گفت: باید بگذارید. خیلی نسبت به شهید ورمقانی ارادت داشت و همیشه می‌گفت: شما باید خانم شهید حاج هوشنگ ورمقانی را ببینید که چگونه زندگی کرده و باید برای ما الگو باشند، او می‌خواست هر روز که می‌گذرد ما را به شهدا و خانواده‌های شهدا نزدیک‌تر کند.

 این قانون جذب در کائنات است، هر چه را که در آن اصرار بورزی، پیش خواهد آمد، با شهدا، خو گرفت و به آنان پیوست، در مورد نماز می‌گفت: چنان نماز بخوانید که فردای قیامت محتاج شهدا و مؤمنین نباشیم که از نمازشان به شما قرض دهند.

کردتودی: یک خاطره‌ای تلخ یا شیرین را برای مخاطبان بیان کنید؟

یک روز که شهید محمدی در منزل تشریف داشتند، تا شب را کنار خانواده سپری کردند و قرار شد فردای آن روز راهی جبهه شوند، شب من متوجه شدم که یک برگه‌ای را در یک سنگ روی آن قرار داده بودن را برای ما در حیاط منزل گذاشته بودند، من نیز با شور و شوقی که به خیال خودم برگه سهمیه یا نامه‌ای از طرف آشنایی است، آن را برداشتم و به همسرم نشانش دادم.

 شهید پرسیدند که آن نامه چیست، گفتم نمی‌دانم، نامه را که باز کردیم در داخل برگه نوشته شده بود که ای رذل آدم‌فروش دست از این نظام و انقلاب بکش، تو را چه به دفاع از کشور و انقلابت! این را دید و گفت: به خدا قسم این نامه من را بیشتر و مصمم‌تر از گذشته کرد، حتماً کاری را که می‌کنم، درست است و به‌خاطر همین مخالف دارم.

کردتودی: شما خبر شهادت ایشان را چگونه دریافت کردید و آن زمان چه احساسی داشتید؟

 یک روز که در حال خوردن صبحانه با بچه‌هایم بودم، حاج حسن کریمی که از دوستان نزدیک همسرم بود به در منزل ما آمد و کلمات گنگ و نامفهومی را گفت، من نیز که در برزخ سخنان وی ماندم، شوکه شدم و فهمیدم که حتماً اتفاقی رخ‌داده است، با گریه و التماس و خواهش از حاج حسن، وی به من گفت که شهید محمدی در درگیری زخمی شده است.

 پس از اینکه کمی آرام شدم، حاج حسن به من گفت که در حیقیت همسرت شهید شده است، من از شنیدن این جمله خیلی ناراحت شدم، اما از طرفی دیگر برای همسرم خیلی خوشحال شدم، بالاخره به چیزی که می‌خواست رسید، مدام فکر و ذکرش شده بود، جنگیدن و برای مملکت به‌شهادت‌رسیدن، انگار حقش را از این دنیا گرفت.

کردتودی: بعد از شهادت شوهر بزرگوارتان چه احساس مسئولیتی می‌کنید؟

وظیفهٔ من پس از شهادت همسرم، پرورش‌دادن فرزندانی همچون همسرم است، می‌خواهم فرزندانم را خوب تربیت کنم و بدانند که پدرشان چه دلاورمردانه به جنگ با تاریکی رفت و در نهایت نور بر تاریکی پیروز شد، قهرمان قصهٔ زندگی من و شهید محمدی، همسرم است.

باوجوداینکه نبود در کنار کسی که عاشقانه دوستش داشتم، سخت و جان‌گداز است، اما باید راضی بود به رضای پروردگار، من سعی می‌کنم راه شهید را بااقتدار ادامه دهم.

کردتودی: حضور ایشان را در حال حاضر چگونه می‌بینید؟

روح ایشان به‌قدری بزرگ بود که احساس می‌شد در خانه هست، من فکر می‌کردم وقتی ایشان شهید شود یا از دنیا برود ما با مشکلات بزرگ‌تری روبه‌رو خواهیم شد، چون شرایط ما طوری بود که دور از خانواده ایشان و خانواده خودمان بودیم، اما احساس می‌کنم این حالات سراغ ما نمی‌آید، یا احساس می‌کنم او همراهی می‌کند یا گاهی آن‌قدر وجودش مشهود است که راحت می‌شود با او حرف زد.

کردتودی: در حال حاضر به چه کاری مشغول هستید؟

هنوز همراه همسرم را ادامه می‌دهم، در همه مراسمات مذهبی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی که برگزار می‌شود من حتماً حضور دارم، احساس می‌کنم که حضور من یک نوع تکلیف شرعی بر گردنم است، اگر نباشم مرتکب گناه شده‌ام، فرزندانم را طوری تربیت‌کرده‌ام که آنها نیز راه پدر را پیش گرفته‌اند.

 به فرزندانم راه حق را نشان دادم و گفتم که این راه شماست، راهی که پدرتان در این مسیر جلو رفت، جنگید و جان داد، برای وطن، برای خاک، برای ناموس، برای عزت، برای شرف جنگیدن سعادتی می‌خواهد که هر کسی آن را ندارد، اما پدر فرزندانم این سعادت را پیدا کرد تا برای رضای پروردگارش پا در مسیر سید و سالارش بگذارد و به سیدش بپیوندد.

کردتودی: چه انتظاری از مردم و مسئولین دارید، یعنی چه پیامی دارید؟

انتظارم و پیامم که مردم و البته زنان ایران عزیزم این است که حجابشان را رعایت کنند و نمازشان را بخوانند ادامه‌دهنده راه شهدا باشند، دلیرمردان ما برای حفظ عزت و آبروی نظام اسلامی با جنگ با کفر رفتند، مسئولین هم این‌طور ادامه‌دهنده راه شهدا باشند نگذارند خون شهدا پایمال شود.

کردتودی: و پایان کلام شما؟

همان‌طور که ما در همه مسائل و مشکلات نظام حضور داشتیم و جانانه پای نظام و انقلاب ایستادیم، البته بدون هیچ منتی، در بسیاری از تنگناهای نظام از قبیل فتنهٔ سال ۸۸، اغتشاشات سال ۱۴۰۱ و جنگ تحمیلی ۱۲ روزه و بسیاری از اتفاقاتی که افتاد، ما پای نظام و انقلاب ماندیم.

 از مسئولان نیز همین انتظار را داریم که در انجام‌وظیفه خود که هیچ تفاوتی با شهدای دوران جنگ تحمیلی ندارند، به فکر مردمی باشند که همیشه و همواره پای نظام و انقلاب مانده‌اند، می‌مانند و خواهند ماند.

 مکتب را داشته باشید، مکتبی رفتار کنید، مکتبی اندیشه کنید و مکتب همه چیز شما باشد و همه چیز را برای مکتب بخواهید، دست از سیاسی‌کاری و محافظه‌کاری و مصلحت کاری بردارید و همیشه در نظر داشته باشید که این خون‌ها نه برای اشخاص که برای مکتب ریخته شده است.

انتهای پیام/

لینک کوتاه خبر

نظر / پاسخ از

  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!